مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتربا همه گرمیم با دلهای تنها بیشتردرد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیمقالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتربَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگارزخم غربت بر دلم آورد این جا بیشترهر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولیبعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتررفتهای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشتمن که دلتنگ توام امروز، فردا بیشترزندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلختربغض جانکاه است هنگام تماشا بیشترهیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندیدهر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتربر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقمخون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر **M**...
ما را در سایت **M** دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : royayerosta بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1401 ساعت: 0:08